مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
هستیات را امتحانی پُر بلا از تو گرفت سایهٔ روی سرت را کربلا از تو گرفت تا که در صبرِ مصائب شهرهٔ عالم شوی آمد و دست قضا فوراً عصا از تو گرفت زهدِ بیخاصیت و کفر و نفاق آری ولی عشق مادرزادیت را کینهها از تو گرفت دورهاش کـردند تیـر و تـیغـهٔ شمـشیرها نور چشمت را هجومی بیهوا از تو گرفت جرعهجرعه نیزه خورد و از قفا سیراب شد خنجری کهنه حسینِ تشنه را از تو گرفت شمر در گودال فکر بیکسیهایت نبود؟! تکیهگاهت را، پناهت را چرا از تو گرفت؟! غارتش کردند و بیشک خواب شبهای تو را پیکری که چیده شد بر بوریا از تو گرفت! |